شبکه افق - 2 بهمن 1399

ازحقوق "زن" تا حقوق "خانواده" -قسمت اول- ( "مادر"، ستون خانه)

در جمع "مدیران گروههای معارف و اساتید درس دانش خانواده" _ به استقبال روز زن و بزرگداشت مادر _ ۱۳۹۵

بسم‌الله الرحمن الرحیم

در مورد پروژه‌ی کاملاً حساب‌شده‌ی ضد خانواده چند نکته خدمت دوستان عرض بکنم. ممکن است به نظر بیاید مسئله‌ی خانواده یک مسئله‌ی اجتماعی عادی است و ارتباطی با بحث نفوذ ندارد که عمدتاً طنین سیاسی دارد. اما واقعیت این است که وقتی هم به تاریخ سیاسی معاصر نگاه می‌کنیم و دقت می‌کنیم و آن‌ها را با تاریخ اجتماعی و منحنی صعود و سقوط انسجام اجتماعی، اخلاق اجتماعی و از جمله مهم‌ترین نهاد اجتماعی که نهاد پایه و یعنی نهاد خانواده است می‌بینیم کاملاً نسبت بسیار جدی و معنی‌داری با هم پیدا کرده‌اند و دارند. به عبارت دیگر هم در قالب تغییر قوانین اجتماعی و قوانین خانواده و هم ساختارهای آموزشی، نوع آموزش‌هایی که در نظام آموزشی ابتدایی و متوسطه و عالی در کشورهایی از طرف غرب و از طرف قدرت‌های مسلط و مسلط شده بر جوامع شرقی اعمال شده و در یک مواردی اعلام هم شده است. اما در یک مواردی بدون این که اعلام بشود، اعمال شده است. وقتی این‌ها بررسی بشود روشن می‌شود که هم به لحاظ آموزشی و هم به لحاظ ساختاری و هم به لحاظ حقوقی و قانونی و هم در قالب رسانه و سرگرمی و فیلم و حتی این دهه‌های اخیر انیمیشن که مخاطب آن مستقیما کودکان هستند اساساً یک پروژه‌ی ضد خانواده تعقیب می‌شود. چه در قالب حمله به اصل فلسفه‌ی خانواده به لحاظ تئوریک با ادبیات شبه روشنفکری و چه به لحاظ هدف گرفتن ساختارها و قوانینی که خانواده‌ی سالم را در جوامع جهانی حمایت می‌کند. در قالب توجیه عشق منهای خانواده، عشق خارج از خانواده، عشق‌های چند ضلعی، عشق‌های بدون تعهد حقوقی و اخلاقی، کم‌ کم حتی عشق منهای شهوت نه که شهوت منهای عشق، که خودخواهی محض است و هیچ نوع فداکاری، دیگرخواهی، همسرخواهی و احساس تعهد در برابر خانواده در آن نیست. مسخره کردن رابطه‌ی زوجیت، مفهوم زن و شوهری، مسخره کردن مفهوم پدر و مادری، نوعی تفسیر از پدر بودن و مادر بودن و فرزند بودن ارائه بشود که گویی خانه یک زندان خانگی است، خانواده یک زندان خانگی است که هر یک از سه رکن خانواده، یعنی پدر و مادر و فرزند هر کدام به شیوه‌ی خودشان هر طور می‌توانند باید از این زندان خلاص بشوند. برای هر کدام از این سه ضلع دو ضلع دیگر یک شر است. ما در شر آن گیر افتاده‌ایم و باید کاری کنی که از شر آن خلاص بشوی. به نام آزادی فرد، به نام خوشبختی، راحتی، رفاه بیشتر و این‌ها را درست در مقابل مسئولیت خانوادگی تعریف کرده‌اند. حتی در مقام ازدواج وقتی دو طرف از انگیزه‌ی ازدواج سخن بگویند فرد فقط از منافع خودش حرف بزند. یعنی بگوید من ازدواج کردم تا وضع من بهتر بشود. مثل این که ازدواج یک طرفه است و یک نفر هست که مرکز است. حالا چه زن باشد و چه مرد باشد. هر کسی از دید خودش. من مرکز هستم و همسر من حاشیه است. زن من یا شوهر من حاشیه است. بعد همین حالت به کودک منتقل می‌شود و کودک می‌گوید من مرکز خانواده هستم و پدر و مادر مقدمه‌ی من بوده‌اند. من متن هستم و این‌ها حاشیه هستند. زن مدام از خودش بپرسد که مرد برای من چه کرد؟ شوهر من برای من چه می‌کند؟ مسئله‌ی اصلی مرد این باشد که زن من به چه درد من می‌خورد؟ یعنی فقط این سوال را بپرسد. بعد هر دو بگویند که بچه برای چه؟ بچه چه سودی دارد؟ یعنی هر سه ضلع خانواده، چون خانواده در واقع یک مثلثی از پدر و مادر و فرزند است، یک مثلث تکوینی و کاملاً بنیادی و فراتاریخی است و از ازل بوده و تا ابد خواهد بود. علی‌رغم تمام تفاوت‌ها و تنوع‌هایی که در انواع خانواده‌های جدید و قدیم، شرق و غرب، دینی و غیر دینی بوده اما یک امر واحد ثابت مشترکی در مفهوم و مصداق خانواده همیشه بوده به این معنا که یک مثلث سه ضلعی است و آن پدر و مادر و فرزند است که در یک خانه با هم زندگی می‌کنند. خیلی در طول تاریخ تلاش شده که این مفهوم تغییر کند و معنای خانواده عوض بشود. خیلی‌ها تلاش کردند بدون تغییر مفهوم خانواده مصداق خانواده را متلاشی بکنند یا برای آن مصادیق جعلی تعریف بکنند و بگویند خانواده محصول عوامل غیر طبیعی است. خانواده داشتن و خانواده بودن را غیر طبیعی تلقی بکنند. مانع سعادت زن و مرد و کودک تلقی بکنند. چپ و راست راجع به این مباحث زیاد بحث کرده‌اند. کسانی به نام دفاع از حقوق زن و فمنیسیم، و کسانی به نام دفاع از حقوق مرد این‌ها را گفته‌اند. ما حتی کسانی را داریم که کتاب‌هایی نوشته‌اند که خانواده یعنی زنجیر بر گردن مرد چون کل مخارج و تأمین اقتصاد و امنیت و خانواده با مرد است. تحت عنوان دفاع از حقوق فرد مولد یعنی مرد سفیدپوست سرمایه‌دار، تحت عنوان فردیت و تعریف اندویدوالیزم، تعریف فرد‌گرایی، وقتی فرد را تعریف می‌کردند مراد آن‌ها از فرد مرد بود و زن نبود. در منظر پدران لیبرالیزم این‌طور بود. چون مرد تولید ثروت می‌کرد و محور نظام سرمایه‌داری پول و ثروت است. مرد سفید و نه مرد سیاه‌پوست و رنگین‌پوست. یعنی مرد اروپایی و غربی، مرد سفید ثروتمند و نه فقیر و لذا وقتی دموکراسی از اروپا شروع شد فقرا و سیاه‌پوستان و زنان مطلقاً حق رأی نداشتند. فقط مرد سفیدپوست ثروتمند این حق را داشت و این قضیه تا همین 100 سال پیش بوده و بعضی از کشورهای اروپایی هم بوده‌اند و حتی نزدیک‌تر به ما هم این قانون انتخابات را داشته‌اند. بعدها که قرار شد دیگران هم بیایند باز رأی چهار به یک شد. یعنی یک ثروتمند چهار برابر یک شهروند عادی است. بنابراین حتی کسانی سخن از این گفتند که خانواده مزاحم مرد ثروتمند و مرد مولد سرمایه است. مرد شهوت‌رانی خود را بکند اما نباید مسئولیت خانواده را بپذیرد. چرا باید مسئولیت چند نفر را بپذیرد. پس یک کسانی به نام فمینیزم و دفاع از حقوق زن گفتند زن با مادر شدن کنیز می‌شود و به بردگی کشیده می‌شود و آزادی و حقوق خود را از دست می‌دهد و اصلاً مادر شدن توطئه‌ی طبیعت علیه زن است. گاهی گفتند توطئه‌ی مردان علیه زنان است. یعنی تا این حد مبتذل حرف زده شد. یک کسانی هم به نام دفاع از حقوق مرد در تعریف سرمایه‌داری گفتند چرا مرد باید به خاطر یک رابطه‌ و یک آمیزش تا آخر عمر گردنش زیر بار تأمین یک زن و فرزندان برود؟ چرا؟ نظام لیبرال سرمایه‌داری به یک شکل علیه خانواده برنامه‌ریزی کرده و هنوز هم می‌کند. همین الان در نظام‌های هالیوودی و امثال آن چقدر فیلم ساخته می‌شود که مفهوم خانواده و ازدواج را مسخره بکنند. یک مفهوم ارتجاعی تلقی می‌کنند. مفهوم مادری را مسخره می‌کنند. جداگانه مفهوم خانه‌داری را مورد تمسخر و توهین قرار می‌دهند که انگار خانه‌داری یک نوع اهانت است. این که مرد خادم همسر و خانواده‌ی خود باشد که آن هم خانه‌داری است. مرد خانه‌داری می‌کند و زن هم خانه‌داری می‌کند. خانه‌داری این‌ها ممکن است دو نوع باشد. او هم مسخره می‌شود. شما ببینید مرد قهرمان در اغلب این فیلم‌ها کسی است که مطلقاً خودش را پایبند خانواده و زن و بچه نمی‌کند. آن مردی مرد حماسی و زنده است و الگو می‌شود و با او هم‌ذات‌پنداری می‌کنی و در فیلم سمپاتی برقرار می‌کنی و قهرمان و آرتیست فیلم است که معمولاً یا مجرد است، از فیلم‌های وسترن بگیرید تا به فیلم‌های جدید و متعلق به زمان فعلی برسید. قهرمان فیلم یک آدم خانواده‌دوست و خانواده‌دار نیست. خودش است. هر وقت به لحاظ جنسی تحریک می‌شود خودش را ارضا می‌کند. با فواحش ارتباط دارد. یا در حال مستی است یا در حال خشونت و یا شهوترانی است. بقیه‌ی وقتش را هم یا یک پروژه‌ی ضد اجتماعی را پیش می‌برد. مثلاً سرقت یک بانک و زدن یک جایی و حاکم شدن بر یک محله‌ای است و یا از همین قبیل است. قهرمان فیلم همیشه یک فرد بی خانواده است و چقدر در این فیلم‌ها می‌بینید عادی‌سازی می‌شود بچه‌هایی که یا فقط با مادر زندگی می‌کنند یا فقط با پدر زندگی می‌کنند. تقریباً نزدیک به 90 درصد این فیلم‌ها این‌طور است. نزدیک به 10 درصد اگر فیلم‌هایی باشند که یک خانواده‌ی خوبی را با پدر و مادر و کودک نشان بدهد. 90 درصد بچه یا با مادرش زندگی می‌کند یا با پدرش زندگی می‌کند. این هم عادی شده و هم عادی می‌کند. این گزارش از یک جامعه‌ای است که نتیجه‌ی این همه مبارزه با خانواده است بر اساس این که هر کسی به دنبال راحتی و رفاه و لذت و سود خودش باشد. زن بگوید مرد و وسیله و ابزاری برای خوشبخت شدن من است. مرد بگوید این زن جزو خدمه‌ی خوشبختی من است. جزو ابزار و وسایل من است. هر دو به کودک‌داری به این شکل نگاه کنند که این به چه درد ما می‌خورد؟ الان با او تفریح می‌کنیم یا نه؟ بعداً به درد ما می‌خورد یا نه؟ اگر نه چرا ما به مشکلات بچه‌داری تن بدهیم؟ بچه و کودک هم به همین چشم به پدر و مادرش نگاه می‌کند. این‌ها به چه درد من می‌خورند؟ من تا چه زمانی به این‌ها محتاج هستم؟ تا چه زمانی مجبور هستم به حرف آن‌ها توجه بکنم؟ از لحظه‌ای که مجبور نیستم این‌ها دیگر برای من موضوعیتی ندارند. خیلی فیلم‌ها ساخته می‌شود. حتی خیلی از این کارتون‌ها و انیمیشن‌هایی که می‌سازند اغلب را نگاه کنید قهرمانش یک کودک یا یک حیوان خردسالی است که یا به دنبال پدرش می‌گردد و یا به دنبال مادرش می‌گردد. الان شما در ذهن خود مرور کنید. قبلاً که بیشتر کارتون می‌دیدیم هاج زنبور عسل به دنبال مادرش بود. بل و سپاستین همین‌طور بود. حالا همین‌طور به یاد بیاورید. تقریباً‌ 90 درصد کارتون‌ها و انیمیشن‌ها هم کودک بی‌پدر و مادر و بی‌ خانواده است. عادی کردن این موضوع که زن و شوهر بتوانند با همدیگر 10، 20 سال زندگی بکنند نوبر هستند و غیر عادی است. عادی این است که اغلب اهل ازدواج نیستند، مخصوصاً مردها اهل ازدواج نیستند. می‌دانید که ازدواج به نفع زن است و به نفع مرد نیست. چون مردان فاسد و راحت‌طلب و عیاش دلش می‌خواهد با هیچ زنی ازدواج نکند و دست و بالش باز باشد و با زنان متعدد رابطه داشته باشد ولی هیچ مسئولیتی را در برابر هیچ زنی نپذیرد. زن بچه‌دار می‌شود و تأمین مخارج او هم به عهده‌ی مرد می‌افتد. حتی می‌خواهم عرض کنم بعضی‌ها فکر کردند این مسئله‌ی تعدد زوجات که در صورت رفتار عادلانه مرد بتواند بیش از یک خانواده داشته باشد و بیش از یک خانواده را اداره کند یک امتیاز برای مرد است. این را توجه کنید که مردی که به دنبال عیاشی است احمق است اگر برود و چند ازدواج بکند. مردی که به دنبال عیاشی است بگوید بروم دو، سه زن بگیرم و مخارج دو، سه خانواده را بدهم با عقل جور در نمی‌آید. یعنی با آن عقل عیاشی جور در نمی‌آید. مرد عیاش اصلاً ازدواج نمی‌کند. به خصوص بیش از یکی ازدواج نمی‌کند. نیازی هم نیست ازدواج کند. هم در جوامع غیر مسلمان علنی فاحشه‌خانه هست و در جوامع مسلمان هم پنهانی و زیرزمینی هست. هر مردی که بخواهد عیاشی بکند دستش باز است و اصلاً احتیاج ندارد برود ازدواج دوم و سوم بکند. در اسلام ازدواج مجدد توصیه نشده است. بعضی‌ها خیال کرده‌اند توصیه شده است. توصیه نشده اما ممنوع هم نشده است. حرام نشده برای این که در یک مواردی لازم می‌شود. آن هم خدمت به زنانی است که بی‌شهر و بی‌همسر و بی‌سرپرست مانده‌اند. به خصوص زنانی که فرزند دارند یا کسی با آن‌ها دیگر ازدواج نمی‌کند. کسی به آن‌ها پیشنهاد ازدواج نمی‌کند. اما به عنوان همسر دوم ممکن است پیشنهاد بکنند. یا کسی که مطلقه شده یا اصلاً هیچ وقت خواستگاری نداشته است. این‌ها هم زن هستند. یعنی این مسئله در واقع باز صحبت از این است که اگر یک مرد بتواند با رعایت عدالت بیش از یک زن و یک خانواده را عادلانه سرپرستی بکند حرام نشده است. نه این که توصیه شده باشد. بلکه منع نشده است. این در واقع دو خانواده‌ی دیگر را که کسی آن‌ها را اداره نمی‌کند قبول می‌کند و مسئولیت آن را بپذیرد. این است و صحبت عیاشی نیست. عیاشی با ازدواج مجدد منافات دارد. عیاشی بدون ازدواج عیاشی است. این تأمین او نیست. این را دقت بکنید. بعضی‌ها مسائل را معکوس می‌بینند. البته شاید یک علتش هم این است که یک مردانی بوده‌اند و هستند که از این حرف‌ها سوء استفاده کرده‌اند و می‌کنند. خیلی‌ها هستند که از قوانین خوب سوء استفاده و استفاده‌ی بد می‌کنند. اما روشن باشد که فلسفه‌ی این قانون این است و آن نیست. فلسفه‌ی آن باز کردن راه زن‌بارگی مردان نیست. فلسفه‌ی آن تأمین زنان و کودکانی است که بی‌سرپرست مانده‌اند و مردی با آن‌ها ازدواج نمی‌کند مگر به عنوان همسر دوم که باید با رعایت عدالت باشد. این روشن بشود. یک وقتی یک کسی گفت این مردسالاری است که بچه را به اسم فامیل پدرش صدا می‌کنند. چرا به اسم فامیل مادرش صدا نمی‌زنند. در غرب فلان است و فلان است. گفتم اولاً در غرب وقتی که زنان ازدواج می‌کنند فامیل زنان هم فامیل شوهرشان می‌شود. یعنی فامیل خودش نیست. این‌جا زن پس از ازدواج هم فامیل خودش و نام خانوادگی خودش را دارد. در غرب که تو می‌گویی نام خانوادگی هر زنی بعد از ازدواج تغییر می‌کند و نام خانوادگی شوهرش می‌شود. دوم این که در آن‌جا 60، 70 درصد، 50 درصد بچه‌هایی هستند که نمی‌دانند پدرشان چه کسی است و مادر بیچاره این‌ها را جمع می‌کند. می‌دانی چرا باید فامیل پدر را روی بچه بگذارند؟ چرا می‌گویند ولی کودک پدر است و اگر پدر نبود پدرِ پدر است؟ تمام مسئولیت را روی شانه‌ی پدر و جانب مادری می‌اندازد. برای این که همه می‌دانند مادرشان کیست و از چه زنی زاده شده‌اند. کسی مادرش را گم نمی‌کند. مگر این که کسی مادرش از دنیا رفته باشد و او را سر راه گذاشته باشند و فرار کرده باشند و الا همه می‌دانند مادرشان کیست. ولی خیلی‌ها نمی‌دانند پدرشان کیست. پدر فرار می‌کند. مردان هستند که بچه درست می‌کنند و فرار می‌کنند و می‌روند. مادر نمی‌تواند برود. معلوم است که یک انسان از شکم کدام مادر زاده شده است و مادرش کیست. ولی از کجا می‌فهمی چه کسی پدر کیست؟ یک وقت یکی از دوستانی که در آن کشورها زندگی می‌کرد می‌گفت این‌جا یک ضرب‌المثلی است که می‌گویند در خیابان که راه می‌روی مادرت یک نفر است و معلوم است کیست اما هر مردی ممکن است پدر تو باشد. در خیابان هر مردی ممکن است پدر تو باشد. یک خانمی را دیدم با چهار بچه‌ی کوچک با فاصله‌های کم که یکی از بچه‌هایش سیاه بود، یکی مکزیکی‌تبار بود و یکی هم تیپ چشم‌سبز بودند. من فکر کردم این خانم لله‌ی بچه‌ است. یک جایی نشسته بودیم و ایشان هم روی صندلی کناری نشسته بود. پرسیدم شما هر کدام از این بچه‌ها را چقدر حقوق می‌گیری؟ چطور این بچه‌ها را نگه می‌داری؟ گفت این‌ها بچه‌های خودم هستند. واقعاً سه، چهار بچه بودند که هر کدام یک شکل بودند. اصلاً آدم باور نمی‌کرد مادر همه‌ی این‌ها یکی باشد. گفتم پدران‌شان کجا هستند؟ چون این‌ها یک بابا که ندارند. گفت نمی‌دانم. هر کدام پی کار خود رفته‌اند و من را با این بچه‌ها گذاشته‌اند. یکی از دلایلی که نام فامیلی پدر باید روی کودک باشد برای این است که پدر نتواند فرار بکند. مادر فرار نمی‌کند. چون نه ماه این بچه را حمل کرده و اصلاً نمی‌تواند فرار کند. پدر است که کاری برای تولد بچه نکرده است. او می‌رود. باید به گردن پدر مسئولیت انداخت. باید گفت نام تو و مهر تو روی این بچه می‌خورد. این کودک مسئول دارد. نمی‌تواند بدون پشتوانه‌ی اقتصادی و بدون حمایت اجتماعی و بدون پدر او را در جامعه رها کنی. می‌خواهم بگویم هر قانون حتی به نفع زن را به عنوان قانون ضد زن تفسیر می‌کنند. البته در غرب و شرق قوانین ضد زن زیاد است. خلاف شرع هم هست. در جامعه‌ی خود ما هم اشکالات قانونی وجود دارد ولی از آن مهم‌تر رفتار غلط است. در جامعه‌ی ما رفتارهای بسیار نادرست در خیلی از خانواده‌ها هست. هم ضد زن رفتارهای بدی هست و هم ضد مرد و ضد کودک هست. این مشکلاتی است که ما باید خودمان اصلاح کنیم. اما اگر کسی به قوانین اسلامی خانواده اشکال می‌کند، آن هم قوانین ثابت چون قوانین اسلامی هم تغیر و ثابت دارد. بخشی از آن اجتهادی است و تابع شرایط زمان و مکان است و بخشی از آن ثابت است. باید توجه بکنید درست است که همه‌ی این قوانین جنبه‌ی عدالت و حمایت از حقوق زن و مرد و کودک و حمایت از خانواده دارد ولی اکثر این قوانین گرایش غالب به دفاع از حقوق زن دارد. اگر این قوانین درست شناخته بشود. چرا؟ چون زن به لحاظ حقوق اجتماعی از مرد آسیب‌پذیر است. زور بازویش از مرد کم‌تر است. خشونت او کم‌تر است. خداوند یک طوری در خانواده تقسیم حقوق و وظایف کرده که مرد چهار ستون خانواده را به لحاظ اقتصاد و امنیت از بیرون محافظت بکند اما تیرک اصلی خانواده و عمود خیمه که خانواده را معنادار می‌کند و در درون خانواده هست زن است. در فامیل خود نگاه کنید. یک خانواده که مرد آن مرده خانواده متلاشی نشده است. مشکلات برای آن ایجاد شده است. مشکلات اقتصادی و اجتماعی ایجاد شده اما نابود نمی‌شود. اما یک خانواده که مادر می‌میرد حتی اگر پدر پولدار و مرفه باشد با فاصله‌ی کوتاهی این خانواده دیگر خانواده نیست و پخش می‌شود. هسته‌ی خانواده زن و مادر است و کار بسیار مهم فرزندآوری هم به لحاظ جسمی و فیزیکی و هم متافیزیک مادری و همسری، تکیه‌گاه اصلی خانواده زن است. به لحاظ عاطفی، به لحاظ عشق، به لحاظ وابستگی، به لحاظ عادات تکیه‌گاه روحی زن است. تکیه‌گاه روحی مرد زن اوست. تکیه‌گاه عاطفی مرد زن اوست. تکیه‌گاه کودکان مادرشان است. مرد بیشتر تکیه‌گاهی اقتصادی خانواده و تکیه‌گاه امنیتی خانواده است. نه این که عاطفه و عشق نداشته باشد، اما کارکرد اصلی او این است. حالا اگر کسانی بیایند و این مفاهیم را عوض بکنند و بگویند این ظلم به زن است، آن ظلم به مرد است، به بچه بگوید این ظلم به بچه است، آزادی تحت عنوان آزادی کودکان و حقوق کودک را بگوید. تحت عنوان حقوق کودک رابطه‌ی پدر و مادر را با کودک قطع کنند. تحت عنوان دفاع از حقوق زن رابطه‌ی زن را با خانواده قطع کنند. تحت عنوان دفاع از آزادی فرد که منظور مرد در نظام سرمایه‌داری می‌شود این‌طور بشود که مرد احساس بی‌ارتباطی بکند و بگوید مگر من نوکر شما هستم؟ چرا من باید تا آخر عمر کار کنم و شما هیچ وظیفه‌ای نداشته باشید؟ مخصوصاً با فقه اسلام که می‌گوید زن به لحاظ قانونی وظیفه‌ی هیچ کاری را ندارد. اگر بیرون خانه کار می‌کند حقوق او شرعاً و قانوناً متعلق به خودش است. البته اخلاقاً و برای حفظ خانواده نباید خودش تنها بخورد. یک زن مسلمان متعهد صرف خانواده می‌کند. اما حقوقی که مرد تأمین می‌کند برای خودش نیست. متعلق به خانواده است. اگر بخواهیم قانونی برخورد کنیم اغلب این قوانین به نفع زن است. یعنی می‌گوید کار در خانه و کار بیرون خانه و حتی فرزندداری و حتی شیر دادن به بچه جزو اختیارات زن است و جزو وظایف زن نیست. این را فقه ما می‌گوید. اگر انجام داد می‌تواند بیش از نفقه درخواست داشته باشد. البته نفقه هم زندگی متوسط است. یعنی خیلی از زن‌ها الان نمی‌توانند با نفقه زندگی کنند. یعنی حاضر نیستند. چون خیلی چیزها ممکن است جزو نفقه نباشد که در خانه انجام می‌شود. آن مازاد بر نفقه که امکانات بیش از حد تفریحی، تحصیلی و مسافرت و غیره است در واقع منتی نیست. آن‌ها هم در واقع ما به ازای تلاش فراتر از وظیفه‌ای است که زن انجام می‌دهد. چون فقه ما می‌گوید حتی زن و مادر برای شیر دادن به بچه‌ی خود می‌تواند از شوهرش طلب دستمزد بکند. حالا البته کدام مادری است که همچین کاری بکند ولی به لحاظ شرعی می‌خواهم بگویم این‌قدر از استدلال و حقوق زن حفاظت شده تا به هیچ وجه او تحت فشار نباشد و آسیب نبیند. چرا؟ برای این که به کار مادری برسد و درگیر فشار اقتصادی خانواده نشود. درگیر تنش‌های خیابانی و بازاری و اجتماعی و دعوا و چک و سفته نشود. آیا اجازه نداده که زن درگیر این مسائل بشود؟ چرا، اجازه داده است. کار اقتصادی برای زن در اسلام کاملاً مشروع و کاملاً حلال است و هر چه به دست بیاورد متعلق به خودش است. ارثی که از پدرش می‌گیرد متعلق به خودش است. استقلال اقتصادی دارد. می‌تواند جداگانه معامله بکند و مالک بشود. وارث می‌شود. تاجر می‌شود. عالم می‌شود. مدیر می‌شود. راه همه‌ی این‌ها در فقه اسلام باز است. اما همین فقه و اخلاق اسلامی می‌گوید که مراقب باش که به هر جا که برسید ارزش این را ندارد که خانواده‌ی خود را از دست بدهی. همسر و فرزندت را اگر از دست بدهی هر چه به دست بیاوری ضرر کرده‌ای. خودت ضرر کرده‌ای. یک علتی که طلاق‌ها زیاد شده همین نگاه‌های نادرست به مقوله‌ی خانواده و همسر و فرزند است و این که ازدواج برای خوش‌گذرانی نیست که من ازدواج می‌کنم فقط به شرط این که من خوش باشم و به من خوش بگذرد. بله، ازدواج یک خوشی‌هایی می‌آورد. به لحاظ عاطفی، روحی، بلوغ اجتماعی، به لحاظ جنسیتی و مسئله‌ی شهوت، عاطفه، محبت، وابستگی و خداوند انواع و اقسام لذت‌ها را در ازدواج برای مرد و زن قرار داده است. لذت پدری و مادری که خیلی‌ها از آن محروم هستند. میلیون خانواده در دنیا پدر خودشان را در می‌آورند که بچه‌دار بشوند و نمی‌شوند. این لذائذ را خداوند در اختیار گذاشته منتها در کنار این لذت‌ها مسئولیت است. اگر مسئولیت در کنار این لذت تعریف نشود نتیجه فروپاشی خانواده است. چون هر کسی ازدواج می‌کند و چرتکه می‌اندازد که چقدر به من رسید و چقدر من باید کار کنم و چقدر منافع برای من دارد. همسرش طرف معامله‌ی او می‌شود. یعنی سود من ضرر تو می‌شود و سود تو ضرر من می‌شود و این‌جا است که مصیبت‌ها شروع می‌شود. می‌خواهم عرض کنم که ببینید در قالب تئوری‌سازی روشنفکری، بحث حقوق زن، حقوق کودک، حقوق پدر و مادر، تلاش‌های زیادی شده برای این که این هسته‌ی خانواده از هم بپاشد و موفق هم شده‌اند. الان در اکثر جوامع دنیا دهه به دهه طلاق بیشتر می‌شود. جامعه‌ی خودمان هم متأسفانه همین‌طور شده است. ما با این گاز جلو برویم 40، 50 سال دیگر مثل کشورهای غربی می‌شویم. اگر به تعریف اسلامی و انسانی خانواده برنگردیم که در این تعریف می‌فرماید مردی که به زنش خدمت می‌کند و نوکری زنش را می‌کند مجاهد فی سبیل الله است و نماز می‌خواند و عبادت می‌کند. زنی که کلفتی فرزند و شوهرش را می‌کند مجاهد فی سبیل الله است. یعنی از کار کردن برای همدیگر لذت ببرند و رنج نبرند. این راه اسلامی است. رنجی که برای به دنیا آوردن و بزرگ کردن کودک می‌کشند به حساب خدا بگذارند. بگوید خدایا این بنده‌ی توست و مقدر کرده‌ای که او در دامان ما و در این خانواده متولد بشود. او یک انسان است و می‌تواند خلیفه‌ الله باشد. بزرگ کردنش زحمت دارد و لذت هم دارد. از لذت‌های آن تشکر و پای زحمت‌هایش هم می‌ایستیم چون زحمت‌هایی که برای این فرزندان می‌کشیم تو عبادت و جهاد تلقی می‌کنی. این را جهاد در راه خدا تلقی می‌کنی. آن وقت وقتی مرد می‌رود عرق‌ریزی می‌کند و دو شیفت کار می‌کند که خرجی خانواده و اجاره‌ی خانه و خرج همسر و بچه‌هایش را بیاورد برای خودش کار می‌کند. چون رشد معنوی می‌کند و به خدا نزدیک می‌شود. در حال جهاد است. می‌دانید در روایت عرق کارگر با خون شهید مقایسه شده است. عرق کسی که کار می‌کند با خون شهید مقایسه شده است. کسی که عرق می‌ریزد و زحمت می‌کشد و مشکلات را تحمل می‌کند تا از راه حلال و مشروع خانواده‌ی خود را تأمین بکند و لقمه را از حلقوم خانواده‌ی دیگری برای خانواده‌ی خودش در نیاورد و غصب نکند. چون زن و بچه‌ی او با زن و بچه‌ی تو چه فرقی دارد؟ مثلاً اگر بچه‌ی تو گریه بکند بد است و اگر بچه‌ی او از گرسنگی گریه بکند خوب است؟ بچه‌ی آن خانواده که من در یک معامله کلاه او را برمی‌دارم با بچه‌ی من چه فرقی می‌کند. انگار تو یک عروسکی را از جلوی بچه‌ی او برمی‌داری و جلوی بچه‌ی خودت می‌گذاری. معنی کلاهبرداری در بازار همین است. از سر سفره‌ی او غذاهای او برمی‌داری و بر سر سفره‌ی خودت دو برابر غذا می‌گذاری. کسی که می‌خواهد در هر معامله‌ای حتماً سود کند ولو نامشروع باشد این است. حالا اگر پدر طرف در آمد هم عیبی ندارد. من سود بکنم. اسلام به مسئله‌ی معاش و معیشت و اقتصاد خانواده این‌طور نگاه می‌کند. به مسئله‌ی کار مرد، کار زن، کودک این‌طور نگاه می‌کند. همه‌ی این‌ها عبادت می‌شود. مثل نماز و مثل روزه است. حتی در روایت می‌گوید بداخلاقی همسر را تحمل کردن هم عبادت در راه خدا است. یکی پیش پیامبر(ص) آمد و گفت آقا یک زن بداخلاقی دارم که مدام غر می‌زند. هر کاری من بکنم باز هم بد هستم. یعنی یک بار از من تشکر نمی‌کند. یک بار به من نگفته که خوب کاری کرده‌ای. پیامبر(ص) فرمودند مقام تو خیلی بالاست. برای این که یک همچین زن بداخلاقی را تحمل می‌کنی. مقام تو خیلی بالاست. هر روزی که می‌گذرد تو ارتقا پیدا می‌کنی. تو می‌توانی این زن را بیرون بیندازی ولی این کار را نمی‌کنی. می‌توانی علیه او خشونت اعمال کنی ولی این کار را نمی‌کنی و او را تحمل می‌کنی. این‌ها ولایت الهی است. عکس این هم هست. در روایت داریم که زنی آمده و می‌گوید شوهر من بداخلاق است. آدم خوبی است و زحمت می‌کشد اما بد حرف می‌زند. پیامبر(ص) فرمودند اگر می‌توانی او را اصلاح کنی اصلاح کن و اگر نمی‌توانی او را تحمل کن. هر انسانی یک نقاط ضعفی دارد و یک نقاط قوتی دارد. نقاط ضعف او را به نقاط قوت او ببخش. اگر نمی‌توانی او را اصلاح کنی. بله، حالا اگر یک وقت به عسر و حرج رسید و یک زن و یا یک مردی دیگر نمی‌تواند اسلام با این که طلاق را بدترین چیز می‌داند جایز است. اگر مجبور شدی و در بیابان از گرسنگی می‌میری، گوشت حرامی هم می‌توانی بخوری که نمیری. ولی همین راه طلاق را نبسته است. برای این که خانواده‌هایی هستند که به بن‌بست می‌رسند. یعنی واقعاً نمی‌توانند همدیگر را تحمل کنند و ببینند. راه را نبسته است. مسیحیت طلاق را حرام کرده است. البته مسیحیان این کار را کرده‌اند و حضرت مسیح این را نگفته است. الان نتیجه چه شده است؟ نتیجه این است که کسی دیگر ازدواج نمی‌کند که بعد نتواند طلاق بگیرد. ازدواج نمی‌کند. اسم آن را ازدواج سفید می‌گذارند. یعنی مرد و زن می‌گویند با هم زندگی می‌کنیم تا هر چند سالی که توافق داشته باشیم و بخواهیم و الان خیلی خانواده‌ها آن‌جا هستند که خانواده نیستند و ازدواج نکرده‌اند و دو، سه بچه هم دارند. با هم زندگی می‌کنند و به این معناست که زن و بچه‌ها می‌دانند که هر لحظه ممکن است شب که شد فردایش پدر برود. ازدواج سفید به این معنی است. یعنی بگوید تو با سه، چهار بچه بمان. من تا الان خوشم می‌آمد و از الان دیگر خوشم نمی‌آید. ازدواج سفید به معنی ازدواج بدون تعهد حقوقی و اخلاقی است. یعنی ازدواج نیست. ممکن است بگویید آقا بعضی‌ها هستند که نمی‌توانند خانواده‌ی دائمی تشکیل بدهند. به هر دلیلی نمی‌تواند. آن هم راه حل دارد. راهش این نیست که تو ازدواج منهای حقوق و تعهد حقوقی و اخلاقی انجام بدهی که هیچ ضمانتی برای هیچ کس نیست. راه حل این است که خانواده‌ی موقت تشکیل بدهی. خانواده‌ی موقت تشکیل بده ولی حقوق و اخلاق باید رعایت بشود. چون خیلی‌ها هستند که می‌گویند ما نمی‌توانیم ازدواج بکنیم. شرایط و وضعیت من غیر طبیعی است. راه حل این که غیر طبیعی است چیست؟ راه حل این است که بگوید پس رابطه‌ی جنسی و عاطفی کلاً ممنوع و تعطیل بشود؟ امکان ندارد. امکان ندارد یعنی مشکل است. انواع و اقسام بیماری‌های محرومیت‌های جنسی و محرومیت‌های عاطفی و عقده‌ها پیش می‌آید و همه‌ی این‌ها روی تو فشار می‌آورد و خودت را خرد می‌کند و بقیه را هم ناراحت می‌کنی. اکثر افرادی که مجرد هستند و ازدواج نمی‌کنند تعادل عاطفی ندارند و معمولاً حالات و روحیات عصبی شدید دارند. اما از آن طرف هم کسی که خانواده تشکیل می‌دهد اگر متعهدانه پای مسئولیت‌های خود نایستد، او هم عصبی می‌شود و دیوانه‌تر است. کسی هم که ازدواج می‌کند دیوانه و بلکه دیوانه‌تر می‌شود. انواع خشونت‌ها در خانواده، کتک در خانواده، قتل در خانواده، خیانت جنسی به همسر اتفاق می‌افتد. اسلام خیلی شفاف گفته اصل ازدواج دائمی تک‌همسری است. به عنوان این که هم منافع و حقوق شرعی شماست و هم به همدیگر خدمت کنید که این عبادت است. به همدیگر کمک کنید و همدیگر را تحمل کنید. اصلاً یک لذتی هم هست در این که تو برای یکی دیگر فداکاری می‌کنی. این هم یک لذتی است که لذت خودخواهی به پای این لذت نمی‌رسد. یعنی خانواده‌هایی که مرد و زن هر کدام فقط به فکر خودشان هستند بیشتر لذت می‌برند یا آن خانواده که در آن مرد و زن فقط به فکر خودشان نیستند و وقتی که می‌خواهد به تفریح هم برود به فکر همسرش است که بدون او آیا من به تفریح بروم؟ آیا می‌چسبد؟ آیا بدون این غذا را بخورم؟ خود این لذتی که به دیگری بیندیشی بیشتر از لذت تک‌خوری است. حالا می‌گوید اگر به هر دلیلی نتوانستی ازدواج دائم داشته باشی و مشکلی داری باز راه حل این نیست که ازدواج نکنی یا به دنبال فساد جنسی و اخلاقی بروی. رابطه‌های نامشروع و رابطه‌های بی حساب و کتاب و رابطه‌های غیر اخلاقی و غیر عقلانی، رابطه‌های نامنظم، رابطه‌های بدون تعهد و بدون مسئولیت، رابطه‌ای که در آن هر مردی با هر زنی و هر زنی با هر مردی باشد، راه حل نیست و این هم به ضرر توست. به لحاظ روحی به ضرر توست. به لحاظ اقتصادی به ضرر توست. به لحاظ بهداشتی به ضرر توست. به لحاظ عاطفی به ضرر توست و اصلاً عشق شکل نمی‌گیرد. مردی که می‌داند با زنی است که این زن با مردان متعدد است یا به عکس، رابطه‌ی عاشقانه‌ی عاطفی شکل نمی‌گیرد. به او به چشم یک وسیله نگاه می‌کند. به چشم یک کالا نگاه می‌کند و می‌گوید استفاده‌ی خودم را بکنم و بروم. یک آماری گرفته بودند. این دختر و پسرهایی که با هم دوست می‌شوند اغلب دختران در ذهن خود این را دارند که با آن پسر ازدواج کنند و در ذهن اغلب پسرها این است که حتماً با آن دختر ازدواج نکنند. یعنی دختر به چشم یک شوهر بالقوه به او نگاه می‌کند و بیشتر عاطفی نگاه می‌کند اما پسر بیشتر شهوتی نگاه می‌کند. اغلب این پسرها به دوست‌دخترهای خود به نگاه شهوت نگاه می‌کنند که چطور از این استفاده بکنم و لذت ببرم و بعد هم رهایش کنم ولی دختر بیشتر به چشم عاطفی به دوست‌پسر خود نگاه می‌کند. حالا نه این که شهوت نباشد ولی عاطفه هم قوی است. او می‌خواهد با این ازدواج کند و اغلب به این امید با پسر دوست می‌شود. این‌ طرف با این برنامه با دختر دوست می‌شود که حتماً من با تو ازدواج نخواهم کرد. لذا می‌گوید حتی اگر می‌خواهید رابطه‌ی موقت هم داشته باشید باید نظم حقوقی و اخلاقی داشته باشد. ازدواج سفید یا دوست دختر و دوست پسر نباشد. تعریف کنید. بگویید هر دوی ما می‌خواهیم یک خانواده داشته باشیم اما یک خانواده‌ی موقت باشد. ما اصلاً نمی‌خواهیم و نمی‌توانیم یک خانواده تا مادام‌العمر داشته باشیم. می‌خواهیم مثلاً یک خانواده‌ی دو ساله داشته باشیم. می‌خواهیم یک خانواده‌ی 6 ماهه داشته باشیم. اسلام مانع این هم نشده است. منتها گفته نظام حقوقی و اخلاقی و تعهد متقابل خود را تعریف کنید. در این 6 ماه و در این 2 سال واقعاً زن و شوهر هستید. واقعاً خانواده هستید. به همدیگر به چشم وسیله و ابزار نباید نگاه بکنید. منتها خانواده به طور دائمی خوب است. دائمی خانواده می‌چسبد و شیرین است و نه موقت آن. می‌دانید ازدواج موقت یا ازدواج مجدد مثل پله‌های اضطراری است و در اسلام اصل نیست. هیچ کدام از این‌ها توصیه نشده است. منتها ممنوع و حرام نشده است. با یک شرایطی اجازه دادند برای افرادی که چاره‌ی دیگری ندارند و مضطر هستند. یا یک نیاز یا یک مشکلی است و باید تأمین بشود. برای خوش‌گذرانی نیست. چون روایات داریم علیه مردان و زنانی که برای مزه مزه کردن‌های مختلف جنسی ازدواج موقت و مجدد می‌کنند. علیه این‌ها روایت داریم. این زن‌بارگی و مرد‌بارگی با ظاهر شرعی می‌شود. می‌دانید مثل این است که پله‌ی اضطراری گذاشته‌اند که اگر ساختمان آتش گرفت و درب بسته شد شما از این پله بروید. بعد یک کسی کلاً از این پله‌ها بالا و پایین برود. وضعیت ازدواج موقت و ازدواج مجدد چه برای زن و چه برای مرد این است. آن را گذاشتند که اگر ساختمان آتش گرفت، شما اگر یک راه درست و معقول و مشروعی برای فرار از این بن‌بست نگذاشته باشی، یعنی بگویی یا ازدواج دائم یا هیچ و بدون ازدواج، یا ازدواج واحد یا هیچ، آن هیچ اتفاق نمی‌افتد بلکه همه‌ی آن اتفاق‌ها می‌افتد منتها به صورت نامشروع اتفاق می‌افتد. یعنی همان ضررهای ازدواج موقت و ازدواج مجدد را دارد و فوایدش را ندارد. چون تعهد در آن نیست. این‌ها خیلی نکات دقیق و مهمی است.



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha